-
گزارشی از آخرین روزهای مرداد ۱۴۰۴ آنقدر بیمار و اتفاق عجیب و غریب در این مدت دیدهام که دیگر به این باور رسیدهام هیچ چیزِ عجیب و غریبی در دنیا…
-
روزهایی که کشیکهای اول اینترنیام را پشت سر میگذاشتم، مدام درگیر این فکر بودم که چطور بین دانش پزشکی و عمل پلی بسازم و چطور دانشم را طوری به کار…
-
یکی از شوخیهایی که در ترمهای اول پزشکی با همکلاسیها یا در جمع دوستان و آشنایان تعریف میکردیم این بود که: «من فقط اومدم توی این رشته که به همراه…
-
با اینکه خیلی پیش میآید که از اطرافیانم بشنوم که «اولین بار که فلان شد، این احساس را داشتم» یا اینکه ازم بپرسند «یادت هست اولین روزی که به فلانجا…
-
خانم شیمبورسکا یک شعر معروف دارنداحتمالاً خواندهاید.از کتاب آدمها روی پل (نشر مرکز): سینما را ترجیح میدهمگربهها را ترجیح میدهمدرختانِ بلوطِ کنارِ رود وارتا را ترجیح میدهم.دیکنز را بر داستایوفسکی…
-
فرض را بر این بگیریم که دانشجوی پزشکی یا کادر درمان نیستید. آیا تا به حال تصور کردید یک شیفت کاری در یک اورژانس بیمارستان شلوغ چطور میگذرد؟ شاید…
-
کاش فقط همه در یک زمان به رختخواب میرفتند و میخوابیدند. اما هیچوقت اینطور نیست. فئودور داستایوفسکی ساعت از دو گذشته بود. دیگر آنقدر از زبان همه میشنیدم که: «تو…
-
چیزهایی هست که اگر تو نبینی، هیچکس نمیبیند. نادیده میمانَد و میمیرد. میفهمی چه میگویم؟ اگر تو نفهمی که زیباست، هیچکس نمیفهمد. معین دهاز وقتی میروم شرححال بیمارم را بگیرم…
-
این چند روز رمق نوشتن را کمتر دارم. با اینکه صحنهها تندتند از جلوم رد میشوند (درست مثل ماهیهایی در دریا)، ولی من انگار بیشتر دوست دارم تماشایشان کنم تا…
-
آخر هفتهها، گاهی اگر فرصتی باشد به پیادهرویهای نسبتاً طولانی میروم. این عادت را چندسالی هست که دارم. بعضی وقتها که خوششانس هم هستم و در کنار فرصت، تجهیزات و…